فیک [ سرنوشت تلخ ما ] ( پارت ششم)
صبح :
کوک رفت حموم و وقتی برگشت از کمدش یه لباس به یونا داد
گفت فعلا اینارو بپوش تا برات لباس دخترونه بخرم
یونا : ......
کوک : بیا پایین صبحونه بخور
یونا : ......
کوک رفت و یونا پاشد لباس پوشید و رفت پایین صبحونه خورد
یونا: سلام اجوما
اجوما : سلام خانوم لطفا بشینید تا براتون غذا بیارم
یونا با رفتار مهربونش اجومارو به خودش خیلی نزدیک کرد
یونا : اجوما
اجوما: بله دخترم ( اجوما به خدمتکار زن میگن)
یونا : من میخوام از اینجا برم
اجوما: خب به اقا بگید
یونا: نه نهه نمیخوام کوک بفهمه میخوام ف... فرار کنم
اجوما : اما خانوم اگه بادیگارد های اقای کوک شمارو پیدا کنن اقای کوک بشدت تنبیهتون میکنه
یونا : من من فقط میخوام از این جهنم برم بیرون🥺
اجوما : خوب خانوم در پشتی حیاط مخصوص وقتایی هست که اقای کوک میخوان محرمانه برن بیرون اینو فقط من میدونم میتونین از اونجا برین
یونا : عاها ممنوننن🥰❤️🩹
یونا رفت بالا و در اتاق و باز کرد.....
کوک رفت حموم و وقتی برگشت از کمدش یه لباس به یونا داد
گفت فعلا اینارو بپوش تا برات لباس دخترونه بخرم
یونا : ......
کوک : بیا پایین صبحونه بخور
یونا : ......
کوک رفت و یونا پاشد لباس پوشید و رفت پایین صبحونه خورد
یونا: سلام اجوما
اجوما : سلام خانوم لطفا بشینید تا براتون غذا بیارم
یونا با رفتار مهربونش اجومارو به خودش خیلی نزدیک کرد
یونا : اجوما
اجوما: بله دخترم ( اجوما به خدمتکار زن میگن)
یونا : من میخوام از اینجا برم
اجوما: خب به اقا بگید
یونا: نه نهه نمیخوام کوک بفهمه میخوام ف... فرار کنم
اجوما : اما خانوم اگه بادیگارد های اقای کوک شمارو پیدا کنن اقای کوک بشدت تنبیهتون میکنه
یونا : من من فقط میخوام از این جهنم برم بیرون🥺
اجوما : خوب خانوم در پشتی حیاط مخصوص وقتایی هست که اقای کوک میخوان محرمانه برن بیرون اینو فقط من میدونم میتونین از اونجا برین
یونا : عاها ممنوننن🥰❤️🩹
یونا رفت بالا و در اتاق و باز کرد.....
۲۳.۷k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.